موضوع: "29دی"

فرهنگ مزاح

فرهنگ مزاح

فرهنگ مزاح مهم است . ائمه ي ما نيز خودشان اهل مزاح بودند . يونس شيباني خدمت امام صادق عليه السلام آمد، آن حضرت پرسيد : دوستان و رفقاي ما چطورند؟ گفت خوبند ، نماز مي خوانند و شروع به تعريف كردن از عبادت آن ها نمود . آن حضرت فرمود: آيا آن ها اهل شوخي و مزاح هم هستند ؟ عرض كرد: خير يابن رسول الله !خيلي اهل شوخي و مزاح نيستند . فرمود: از جانب من به آن ها بگوييد كه باهم  شوخي و مزاح داشته باشند ، منتها در حد صداقت. منتها در حد صداقت. پيغمبر اكرم مي فرمايند: « إنّي لَأمزَحُ»؛ من خودم اهل شوخي هستم « وَ لَا أَ قُولُ إلّا حَقّا»؛ و چيزي جز حق نمي گويم . مزاح فرهنگي دارد. شخصي امام حسن عليه السلام را خيلي دوست داشت و انسان شوخي بود ، گاه گاهي خدمت آقا مي آمد و بعضي جريان ها را نقل مي كرد و آقا را مي خنداند و مي رفت ، و از اين كار خوشحال بود . مدتي تاخير كرد و خدمت حضرت نيامد وقتي خدمت آقا آمد ، آن حضرت فرمود: فلاني ، چطوري؟ حالت چطور است؟ گفت : آقا من حالي دارم كه نه خدا دوستم دارد نه شيطان ، و نه خودم ، خودم را دوست دارم . آقا فرمود: اين كه معما شد ، مگر مي شود كسي را هم خدا، هم شيطان ، و هم خودش دوست نداشته باشد؟ گفت : آقا ، خدا آدم متدين و متقي  وانسان متعبد و اهل خشوع وعبادت و بنده ي خالص را دوست دارد، خلوص و خشوع من نيز در حدي نيست كه ادعا داشته باشم ، پس خدا مرا دوست ندارد ، چون عبادت من آن گونه نيست  كه خدا راضي باشد . شيطان هم دوستم ندارد ، چون شيطان مي گويد  دنبالم بدو ، ولي من دنبالش نمي دوم ، مي گويد حرام بخور ، دروغ بگو، تهمت بزن ، ولي من به حرفش گوش نمي دهم . خودم هم خودم را دوست ندارم ، چون من يك آدمي مي خواهم كه پير نشود ، موهايش سفيد نشود ، مرگ سراغش نيايد ، هميشه زنده باشد، جوان باشد، مريض نشود و درد نداشته باشد . اين گونه هم كه نيستم چون پير مي شوم و هم موهايم سفيد مي شود . آقا خيلي خنده اش گرفت، به خاطر سخنان اين شخص كه اين گونه مزاح مي كرد لبخند زد. گاهي در كلام اهل بيت عليهم السلام نيز فرهنگ مزاح ديده مي شود.

منبع : سلسله سخنراني هاي استاد رفيعي ، ج 3، ص 139

عوام و خواص

 

 

بیانات مقام معظم رهبري (دام ظله العالي ) در دیدار فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص)_ 1375/03/20

خواص چه کسانی هستند؟ آیا قشر خاصّی هستند؟ جواب، منفی است. زیرا در بین خواص، کنار افراد با سواد، آدمهای بیسواد هم هستند. گاهی کسی بیسواد است؛ اما جزو خواص است. یعنی میفهمد چه کار میکند. از روی تصمیم‌گیری و تشخیص عمل میکند؛ ولو درس نخوانده، مدرسه نرفته، مدرک ندارد و لباس روحانی نپوشیده است. به‌هرحال، نسبت به قضایا از فهم برخوردار است.

در دوران پیش از پیروزی انقلاب، بنده در ایرانشهر تبعید بودم. در یکی از شهرهای همجوار، چند نفر آشنا داشتیم که یکی از آنها راننده بود، یکی شغل آزاد داشت و بالاخره، اهل فرهنگ و معرفت، به معنای خاص کلمه نبودند. به حسب ظاهر، به آنها عامی اطلاق میشد. با این حال جزو خواص بودند. آنها مرتّب برای دیدن ما به ایرانشهر میآمدند و از قضایای مذاکرات خود با روحانی شهرشان میگفتند. روحانی شهرشان هم آدم خوبی بود؛ منتها جزو عوام بود. ملاحظه میکنید! راننده‌ی کمپرسی جزو خواص، ولی روحانی و پیشنماز محترم جزو عوام! مثلاً آن روحانی میگفت: «چرا وقتی اسم پیغمبر می‌آید یک صلوات میفرستید، ولی اسم «آقا» که می‌آید، سه صلوات میفرستید؟!» نمیفهمید. راننده به او جواب میداد: روزی که دیگر مبارزه‌ای نداشته باشیم؛ اسلام بر همه جا فائق شود؛ انقلاب پیروز شود؛ ما نه تنها سه صلوات، که یک صلوات هم نمیفرستیم! امروز این سه صلوات، مبارزه است! راننده میفهمید، روحانی نمیفهمید!

این را مثال زدم تا بدانید خواص که میگوییم، معنایش صاحب لباسِ خاصی نیست. ممکن است مرد باشد، ممکن است زن باشد. ممکن است تحصیلکرده باشد، ممکن است تحصیل نکرده باشد. ممکن است ثروتمند باشد، ممکن است فقیر باشد. ممکن است انسانی باشد که در دستگاههای دولتی خدمت میکند، ممکن است جزو مخالفین دستگاههای دولتی طاغوت باشد. خواص که میگوییم - از خوب و بدش - (خواص را هم باز تقسیم خواهیم کرد) یعنی کسانی که وقتی عملی انجام میدهند، موضعگیریای میکنند و راهی انتخاب میکنند، از روی فکر و تحلیل است. میفهمند و تصمیم میگیرند و عمل میکنند. اینها خواصند. نقطه‌ی مقابلش هم عوام است. عوام یعنی کسانی که وقتی جوّ به سمتی میرود، آنها هم دنبالش میروند و تحلیلی ندارند. یک وقت مردم میگویند «زنده باد!» این هم نگاه میکند، میگوید «زنده باد!» یک وقت مردم میگویند «مرده باد!» نگاه میکند، میگوید «مرده باد!» یک وقت جوّ این طور است؛ این‌جا می‌آید. یک وقت جو آن طور است؛ آن‌جا میرود!

یک وقت - فرض بفرمایید - حضرت «مسلم»وارد کوفه میشود. میگویند: «پسر عموی امام حسین علیه‌السّلام آمد. خاندان بنی‌هاشم آمدند. برویم. اینها میخواهند قیام کنند، میخواهند خروج کنند» و چه و چه. تحریک میشود، میرود دُور و بَرِ حضرت مسلم؛ میشوند هجده هزار بیعت کننده با مسلم! پنج، شش ساعت بعد، رؤسای قبایل به کوفه میآیند؛ به مردم میگویند: «چه کار میکنید؟! با چه کسی میجنگید؟! از چه کسی دفاع میکنید؟! پدرتان را در می‌آورند!» اینها دور و بر مسلم را خالی میکنند و به خانه‌هایشان بر میگردند. بعد که سربازان ابن زیاد دور خانه‌ی «طوعه» را میگیرند تا مسلم را دستگیر کنند، همینها از خانه‌هایشان بیرون میآیند و علیه مسلم میجنگند! هر چه میکنند، از روی فکر و تشخیص و تحلیل درست نیست. هر طور که جوّ ایجاب کرد، حرکت میکنند. اینها عوامند. بنابراین، در هر جامعه، خواصی داریم و عوامی. فعلاً «عوام» را بگذاریم کنار و سراغ خواص برویم.

خواص، طبعاً دو جبهه‌اند: خواصِ جبهه‌ی حق و خواص جبهه‌ی باطل. عدّه‌ای اهل فکر و فرهنگ و معرفتند و برای جبهه‌ی حق کار میکنند. فهمیده‌اند حق با کدام جبهه است. حق را شناخته‌اند و براساس تشخیص خود، برای آن، کار و حرکت میکنند.اینها یک دسته‌اند. یک دسته هم نقطه‌ی مقابل حق و ضد حقّند. اگر باز به صدر اسلام برگردیم، باید این طور بگوییم که «عدّه‌ای اصحاب امیرالمؤمنین و امام حسین، علیهما السّلام هستند و طرفدار بنی‌هاشمند. عدّه‌ای دیگر هم اصحاب معاویه و طرفدار بنی‌امیّه‌اند.» بین طرفداران بنی‌امیّه هم، افراد با فکر، عاقل و زرنگ بودند. آنها هم جزو خواصند.

پس خواصِ یک جامعه، به دو گروهِ خواصِ طرفدار حق و خواصِ طرفدار باطل تقسیم میشوند. شما از خواص طرفدار باطل چه توقّع دارید؟ بدیهی است توقّع این است که بنشینند علیه حق و علیه شما برنامه‌ریزی کنند. لذا باید با آنها بجنگید. با خواص طرفدار باطل باید جنگید. این‌که تردید ندارد.

همین‌طور که برای شما صحبت میکنم، پیش خودتان حساب کنید و ببینید کجایید؟ این‌که میگوییم سررشته‌ی مطلب، سپرده به دست ذهن؛ یعنی تاریخ را با قصّه اشتباه نکنیم. تاریخ یعنی شرح حال ما، در صحنه‌ای دیگر:
خوشتر آن باشد که وصف دلبران
گفته آید در حدیث دیگران

منبع :http://khamenei.ir

دعاي امام سجاد عليه السلام هنگام وداع ماه مبارك رمضان

دعاي امام سجاد عليه السلام هنگام وداع ماه مبارك رمضان

…خدايا تو مقرر داشتي يكي از برگزيده هاي آن وظايف را و فريضه هاي مخصوص ماه مبارك رمضان را كه اين ماه شريف رمضان را بين ديگر ماه ها امتياز و اختصاص دادي و از تمام زمان ها و دوران روزگاران اختيار كردي و برگزيدي از جميع دوران سال اين ماه را ؛ چون نازل فرمودي در آن قرآن ، كتاب آسماني و نور را،و كامل تر گردانيدي در آن ماه نور ايمان بندگان را و روزه را بر مردم واجب فرمودي و تشويق فرمودي به اقامه ي نماز و جلال بخشيدي به ماه رمضان به واسطه ي شب قدر كه به تر است از هزار ماه ؛ پس برتري دادي به ما به سبب آن بر ساير ملت ها  و برگزيدي ما را به فضيلت روزه اش بين اهل ملل عالم و ما هم به فرمان تو روز را روزه داشتيم و قيام كرديم به اقامه ي نمازبه ياري تو  شب را و از انجام روزه و نمازش ، منظور ما اين بود كه در معرض رحمتت در آييم و سببي انگيزيم تا قابل احسانت شويم ؛ چنانكه منظور تو هم همين [است] و از طاعاتي كه ما را تشويق كردند (؟) ، بي نيازي و آنچه بندگان از فضل و كرمت در خواست مي كنند ، بخشنده ي بي عوضي و بسيار نزديكي به هر بنده اي كه تقرب به تو مي جويد . ميان ما با رتبه ي شرافت اقامه فرمود و ما با اين ماه ، هم صحبت نيكو شديم و بهره يافتيم به ترين سود را بين اهل عالم و پس از آن كه مدت اين ماه به اتمام رسيد و زمانش سپري شد و عدد ايامش به پايان آمد ، مفارقت كرديم از او و با او هنگام فراق وداع كرديم ؛ وداع كسي كه درد فراقش بر ما مشكل بود و غمگين و وحشتناك ساخت مفارقتش ما را؛ ولي بر ما حكم حتم گرديد. عهد محبتش هميشه در قلب ما محفوظ و حرمت و جلالش محفوظ و اداي حق وي بر ما[ لازم است] ؛ لذا ما مي گوييم :

سلام و تحيت ما بر تو اي ماه خداي بزرگ و اي عيد مبارك دوستان خدا !

سلام ما بر تو اي گرامي ترين يار و مونس ما از همه دوُر روزگارو اي به ترين ماه عزيز از گردش تمام ايام وساعت زمان !

درود ما بر تو اي ماهي كه آرزوها در اين ماه به اجابت نزديك شده و منتشر مي شود كار خير بيش تر از اهل ايمان !

سلام بر تو كه همدم ما بودي و با عزت و قدرت نزد همه [بودي ] و فقدانت دل ها را نالان كرد .تو در گذشتي و درد فراقت دل ها را دردناك نمود .

درود بر تو كه چون به ما روي آوردي ، با تو انس و الفت داشتيم و چون منقضي شدي ، همه ي دل ها را وحشتزده و محزون  كردي .

سلام بر تو كه در اثر همجواري تو دل ها رقت وشفقت با هم داشت و گناه ، كم تر از بندگان صادر مي شد.

درود بر تو كه ياري مي نمودي ما را بر عليه شيطان و خوش رفيقي بودي كه طريق احسان را بر ما آسان مي كردي

سلام بر تو كه چقدر آزاد شدگان در تو بسيار است و آن كس كه احترام تو را كاملا رعايت كرده چقدر سعادتمند گرديد

سلام بر تو و برشب قدر تو كه به تر است از هزار ماه .

درود برتو اي ماه ! ديروز چقدر حرص و اشتياق به ديدارت داشتيم و باز چقدر شوق ما به ديدارت شديد تر خواهد بود!

سلام بر تو وبر فضيلتت كه دريغا امروز از آن محروم شديم و درود بر بركات ايام گذشته ات كه از ما منقطع گرديد .

پروردگارا ! ما شايستگي بر اين ماه داشتيم كه به اين ماه ، ما را شرافت دادي و براي انجام روزه و عباداتش به كرمت موفق نمودي هنگامي كه اشقيا شرافتش را نشناختند و از فضيلت بركاتش محروم ماندند .

اي خدا! تويي ولي ّ نعمت ما كه به معرفت ، اين ماه را برگزيدي و به آدابش ما را هدايت كردي  وما با همه ي تقصير بار خدايا ! به توفيق تو بر انجام روزه و نماز قيام كرديم و اندكي از وظايف بسيار اين ماه را ادا نموديم .

پروردگارا ! پس تو را ستايش مي كنيم و اقرار به زشتكاري خود و اعتراف به ناقص بودن اعمالمان داريم و براي تو ما رادر دل ها عقده ي پشيماني است و بر زبان ها با صدق عذر خواهي؛ پس تو اجر كامل بخش بر آنچه از اعمال ، ضايع و تفريط كرديم ؛ كه از فضل و كرم مرغوب تو است كه عوض قرار دهيم به جاي انواع ذخيره هاي مرغوب پر بها

اي خدا! عذر ما را از كوتاهي در حق بندگي ات به واجب ، از لطف وكرم بپذير و اي خدا ! كرم كن و همين عمري كه اكنون دارم ، به ماه رمضان سال ديگر برسان و چون ما را به ماه رمضان آينده رسانيدي ، ما را ياري كن و به فيض عبادت شايسته ي حضرتت نائل ساز و بر اداي نماز و طاعتت ، بدان گونه كه شايسته ي تو است ، لايق ساز و ما را در جريان اعمال شايسته اي قرار ده كه تدارك حق طاعتت را در دو ماه مذكور از ماه هاي روزگار توانيم كرد.

پروردگارا ! بر محمد و آلش درود فرست و جبران فرما مصيبت ما را به فراق اين ماه مبارك در روز عيد فطر و عيد ما را مبارك گردان و مقرر فرما به ترين ايام روزگاري كه بر ما گذشته است از حيث جلب عفو و محو گناه و در گذر از جميع گناهان پنهان و آشكار ما …

فرازهايي از دعاي 45 صحيفه سجاديه (به صورت تلخيص)، ترجمه ي مهدي الهي قمشه اي ، ص 217-211

شهادت حضرت علي (عليه السلام)

اخلاص امير مومنان (عليه السلام)

در كتاب «الغارات»ديدم كسي به امير المومنين عليه السلام عرض كرد: آقا ، تا كي صدقه مي دهيد؟ دائم پول هايتان را به مردم مي دهيد! حضرت فرمود: اگر بدانم يكي از آن ها واقعا پذيرفته شده متوقف مي شوم اما خبر ندارم كه آيا قبول شده يا نشده است . اين را اخلاص مي گويند ، وقتي امامي كه همه ي زندگي اش اخلاص است  چنين مي گويد ديگر انسان نبايد باورش شود و براي خودش حساب باز كند .

منبع: سلسله سخنراني هاي استاد رفيعي ، ج 3، ص 325

انتظارات امير مومنان عليه السلام از شيعيان و محبانش

انتظارات امير مومنان عليه السلام از شيعيان و محبانش

ا.بذل و بخشش در راه ولايت

«شيعَتُنا المُتباذِلُونَ فِي وَلايَتِنا»؛ شيعيان ما در راه ولايت ما بذل مي كنند ؛ خرج مي كنند؛مايه مي گذارند. ديديم اين روايت اطلاق دارد ؛ يعني آنهايي كه روضه مي گيرند ، مجلس مي گيرند، جشن مي گيرند، چراغي براي اهل بيت عليهم السلام روشن مي كنند . پرچمي براي اهل بيت مي زنند ، جانشان را فدا مي كنند ، مالشان را فدا مي كنند . فرمود: هر كه در راه ولايت ما بذل كند و از خودش مايه بگذارد.قنبر مايه گذاشت ، ابن سكّيت مايه گذاشت ، ميثم تمار مايه گذاشت. سيد حِميَري از اشعارش مايه گذاشت ، دِعبِل خُزاعي از اشعارش مايه گذاشت، يك كسي مثل علامه ي اميني از قلمش مايه مي گذارد ، كسي موسسه اي به نام امير المومنين عليه السلام مي زند، به فقرا كمك مي كند ، كسي يك پرچم درِ خانه اش مي زند ، كسي روز شهادت لباس مشكي مي پوشد . لذا اين اولين ويژگي شيعه و انتظار امير المومنين عليه السلام هست.  

2. رفاقت به خاطر ولايت

«المُتَحَابُّونَ في مَوَدّتِنا » شيعه هاي ما با هم رفيق اند. در روايت نيز داريم در بهشت مقامي است كه مال «متحابين » است ، متحابين به باب تفاعل كه مي رود به معناي دوستي دو طرفه است ؛ يعني محبت و دوستي آن ها به يكديگر به خاطر خدا و ولايت ماست ، لذا بغض و كينه از يكديگر ندارند.

3.احياء اوامر اهل بيت عليهم السلام

صفت سوم : «المُتَزَاوِرُونَ فِي إحيَاءِ أمرِناَ»؛ شيعه هاي ما به زيارت يكديگر مي روند و دور هم مي نشينند، براي اين كه امر ما را احيا كنند، براي اين كه حديث هاي ما را  احيا كنند ، براي اين كه قصه هاي زندگي ما و تاريخ ما را احيا كنند . امام صادق عليه السلام مي فرمايد : با پدرم راه افتاديم وقتي بين قبر ومنبر رسول الله صلي الله عليه و آله رسيديم جمعي از دوستان پدرم آنجا بودند ، پدرم نزد آن ها ايستاد و سلام كرد و فرمود:«وَ الله إنّي لَأُحِبُّكُم وَ أُحِبُّ رِيحَكُم وَ أَروَاحَكُم». جلسه اي كه در آن حديث ما را مي خوانيد بوي عطري دارد به خدا قسم ما آن عطر را روست داريم ، ما ارواح شما را دوست داريم . در اين جلسات كه مي نشينيم و حديث مي خوانيم اين جلسات احياي امر است. بعضي ها مي خواهند اين جلسات را كمرنگ كنند . شخصي به امام صادق عليه السلام گفت: آقا گاهي ما سه نفر دور هم مي نشينيم . امام صادق عليه السلام فرمود: اگر سه نفر دور هم نشستيد معادل شما از آسمان فرشته مي آيد و وقتي كه دعا مي كنيد آن فرشته ها براي شما آمين مي گويند. اين احياء امر است.

4. در عصبانيت ظلم نكردن

چهارم:«اَلَّذينَ إن غَضِبُوا لَم يَظلِمُوا»، شيعيان ما وقتي عصباني مي شوند ، و برايشان ناراحتي پيش مي آيد به قيمت ناراحتي ظلم وستم نمي كنند. به قول معروف از كوره در نمي روند.

5.اسراف نكردن در حال خشنودي

صفت پنجم : امير المومنين عليه السلام فرمودند: « وَإن رَضُوا لَم يُسرِفُوا»؛ شيعيان ما وقتي در حال خشنودي هستند اسراف نمي كنند ؛ يعني در جشن ها غلو نمي كند، در خرجش اسراف نمي كند ، در حالت خشنودي از گناه استفاده نمي كند.

6. همسايه داري

صفت ششم :«بَرَكَه عَلَي مَن جَاوَرُوا» ؛ با همسايه ها مهربانند . اين ها كساني هستند كه با همسايه با رفق و مدارا رفتار مي كنند.

7.اخلاق نيكو با رفقا

صفت هفتم : «سِلمٌ لِمَن خَالَطُوا» ؛ با دوستانشان نرمخو و با مسالمت ، و در آسايش زندگي مي كنند . اين ها انتظارات آقا اميرالمومنين عليه السلام از شيعيانش است. شبي حضرت در نخلستان هاي كوفه مي رفت، متوجه شد كه از پشت سرش صداي پا مي آيد ، امير المومنين عليه السلام ايستاد فرمود:«مَن أنتُم؟» شما چه كسي هستيد؟ گفتند: «نَحنُ شِيعَتُكَ»؛ آقا ما شيعيان شما هستيم. حضرت نگاهي به قيافه ي آنها انداخت و فرمود: « لَا أري عَلَيكُم سِيمَاءَ الشِّيعَهِ»؛ من كه هر چه نگاه مي كنم قيافه ي شما به شيعيان نمي خورد ، اصلا چهره ي شيعه به شما نمي بينم . عزيزان ، شما رواياتي را كه درباره ي شيعه است آن ها را ببينيد ، اگر انسان بخواهد واقعا شيعه باشد كار خيلي مشكلي است.

ادعاي شيعه بودن در محضر امام رضا عليه السلام

 شيعيان مدينه خدمت امام رضا عليه السلام آمدند، دو ماه امام رضا عليه السلام آن ها را راه نداد. بعد از اصرار زياد وقتي خدمت آقا رسيدند، گفتند : آقا ، ما شيعيه ي پدرتان علي عليه السلام هستيم . فرمود:صبر كنيد شما محبّ ما هستيد ، حسن وحسين عليهم السلام شيعه بودند، سلمان شيعه بود ، ابوذر شيعه بود، مقداد وعمار شيعه بودند كه هيچ گونه مخالفت با دستورات آن بزرگوار نمي كردند . ولي شما مي گوييد ما شيعه هستيم و در بيشتر كارها با دستورات آن حضرت مخالفت مي كنيد. ادعاي شيعه بودن ادعاي بالا ومهمي است . همان گونه كه اميرالمومنين عليه السلام فرمودند: ما از شما هفت انتظار داريم : در راه ولايت ما بذل كنيد. به خاطر ما دوست باشيد . به زيارت هم برويد ، دور هم جمع شويد و امر ما را احيا كنيد .هنگام غضب ظلم نكنيد . هنگام رضايت اسراف نكنيد . با همسايه مرافق و دوست باشيد . ونسبت به دوستانتان سلم ونرم خويي داشته باشيد.

خدايا به عظمت امير نيكي ها ، اقيانوس كرامت ها ، و قله ي رفيع عظمت اميرالمومنين عليه السلام قسمت مي دهيم به همه ي ما صفات شيعه ، و هم جوايز و جايگاهي كه براي شيعه در قيامت ذكر كردي عنايت بفرما.   

منبع : سلسله سخنراني هاي استاد رفيعي ، ج 3، ص 299-287